سینما قدس میزبان «جامهدران» است ، فیلمی به کارگردانی حمید رضا قطبی بازی تحسین برانگیز باران کوثری که فضای داستانی آوانگاردی در سینمای ایران بهوجود آورده است ، شیوه داستانگویی در این اثر به گونهای است که تا پایان، مخاطب با اشتیاق آن را دنبال میکند و شخصیت های به وجود آمده، مکمل های مناسبی برای قهرمان قصه هستند.
جامه دران،روایتگر قصه زنانی است که با تحمل سختی ها و زورگویی های محبت آمیز قدرتمندان یک قبیله، برای زنده ماندن به جنگ می روند و همیشه در برزخی از تاریخ پنهان می شوند .
محتوا
شروع فیلم، بیننده را پس می زند و تا اپیزود (فصل) بعدی از پیرنگ اصلی خبری نیست که این از نکات منفی یک اثر نمایشی است، اما سبک روایت قصه،چالش فکری خوبی را برای مخاطبان ایجاد کرده و هرچه با زمان فیلم جلو می رویم، حساسیت بیشتری نسبت به آن پیدا میکنیم.
تعریف هر شخصیت در هر فصل، از جوانب بسیار مثبت و تاثیر گذار بوده و سازنده با انتخاب چنین سبکی برای روایت خود موفقیت را بهدست میآورد، اما حال باید هرفصل را مورد بررسی قرار داد تا اختلافات سطحی روایت مشخص شود، در فصل اول شخصیتی شکل نمی گیرد و همه عناصر موجود، نمایشی در حد متوسط و نماد ظاهری هستند و اگر بخواهیم با این فرضیات داستان یک شخصیت را به شخصیت دیگر پیوند بزنیم غیر ممکن می شود ،
فضای بازسازی شده از تاریخ تا حدودی کمک فراوانی به این موضوع میکند، اما نمی تواند از درام شکل گرفته در ذهن مخاطب جلوگیری کند و بیننده همیشه برای خود فرضیاتی را رغم می زند که غالبا اشتباه هستند و این نکته به معنای هدفگذاری نادرست سازنده در فیلمنامه خود به شمار می شود.
ساختار
در چنین روایتی: هرگاه صحبت از ساختار می شود، باید دقت برای درک آن را بالا برد و از مقایسه با دیگر آثار خودداری کرد ، چارچوب فرم در حد و اندازه چنین قصهای نبوده و به هیچ وجه نمی تواند روایتگر خوبی برای داستانمان باشد، اگر مخاطب را در پرده دوم از سالن بیرون بکشیم و از او بخواهیم پایانی برای قصه حدس بزند حتما پایان را آنطور که خود میخواهد بیان
می کند و با دیدن پایان بندی فیلم، سینما زده شده و از فیلم بدگویی می کند، اما نکته مهم و تاثیرگذار در ساختار، آن است که در فصل پایانی همه چیز آنطور که باید شکل
می گیرد و بسط کاملی از قصه به وجود می آید.
در طراحی فرم سینمایی یک قصه باید زمان، زبان و الگوی شخصیتی داستان، مورد بررسی قرار گیرد و هرگاه یکی از این عناصر به درستی و با حساسیت انتخاب نشوند، فیلم دچار تزلزل در روایت شده و بیننده را آزار میدهد ، اگرچه در هر اثر نمایشی پرده اول و آخر معنای درام را کامل می کنند، اما در این قصه هدف اصلی، پرده دوم است و همه اتفاق های رخ داده در نمایش، تاثیر مستقیم بر شکل گیری شخصیت«هدف» دارند.
جمع بندی
تاثیر یک قصه بر ذهن بیننده، مهمترین عنصر اندازهگیری و درجه بندی اثر نمایشی است و خوشبختانه قصه مقطعی از زمان را روایت می کند که یادآوری آن مهم و ملموس
است. در این جا باید به بازی بسیار تاثیرگذار باران کوثری اشاره کرد که به تکامل شخصیت در تصورات بیننده کمک فراوانی می کند و در پایان باید خاطر نشان کرد سینمای ایران به سمت فصل جدیدی در روایت میرود و این موضوع می تواند بسیار مثبت و تا حدی شکننده باشد، از آن جهت که اگر الگوی مناسب و دقیقی برای جایگزین کردن روایتها وشخصیتهای تاریخ سینما نداشته باشیم، این کار غیرممکن و مخرب
است .
نویسنده : علی رفیعی